وروجک من....
سلام عســـــل مامان
ساعتــــــ 12:30ظهره و هنوز خوابی و منم اومدم تا از فرصتـــــــ استفاده کنم و وبلاگتـــــ رو آپــــ کنم ...
دیشبـــــــ واسه افطار رفتیم خونه خاله خیلــــی خوش گذشتـــ خاله ملیحه بهم گفت چطور نمیای وبلاگـــــ حسنا منم گفتم مگه حسنا میزاره!!!
ماشالا بس که فضولی تا چشماتو باز میکنــــــــی سریع میری جای همیشگی! میدونی جای همیشگیت کجاس؟یا رو میز ال سی دی یا رو کنسول
ولی بیشتر وقتتو جای میز ال سی دی میگذرونی و هرچــــــی سیمه میکشی بیرون کم کم داری همه چی رو خرابـــــ میکنی
روی میز پر شــــده از اثر انگشت تو تازه بعضی وقتاهم که با آب دهنتم میشوری میزو تصور کــــــن میز چه شکلی میشه
ولی با این حال بازم من میز و تمیز نمیکنم تا وقتی مهمون بیاد خونمون آخه اینجوری همش باید دستم پارچه و شیشه پاکن باشه و میز و تمیز کنم
عینکمم روزی 100دفعه باید تمیز کنم یا از دست تو یا از دست بابایی
حال و روز خونه به روایت تصویر...
چند شب پیش بابا سبزی خریده بود منم اومدم تو حال نشستم که هم فیلم و نگاه کنم هم سبزی ها رو تمیز کنم توهم تا دیدی یه چیزی آوردم سریع از پای میز اومدی تا خرابکاری کنی
اینجاهم سبزی رو میخواستی بخوری من گفتم نخور بده به مامان توهم زود دادی
فـــــــــــــــــدای دختر حرف گوش کنم بشم
الان دیگه خوب خونه رو واسه خودت زیرو رو میکنی میری تو اتاقت و یکم بازی میکنی و بعد که خسته میشی میای بیرون البته از اسباب بازیهات خسته میشی
دوباره میای بیرون و فضولیهات ادامه داره...
وبعدم که انرژی زیاد مصرف میکنی گریه میکنی و میگی مه مه
تمام زندگی ما حسنا تا این لحظه ، 9 ماه و 24 روز و 11 ساعت و 0 دقیقه و 55 ثانیه سن دارد
قند عسلم خیلی دوستت داریم