خونه تکونی حسنا
سلام حسناگلی مامان بازم مثه دفعه ی قبل هرچی نوشتم پرید نمیدونم چرا اینجوری میشه.
چند روزه بابایی مرخصی گرفته که تو خونه تکونی کمکم کنه ولی مگه میتونه همش باید باشما بازی کنه
البته شماروهم که نگه داره خیلی کار کرده...
ناگفته نمونه که شماهم خیلی توخونه تکونی به من و بابا کمک میکنی
عکسهای خونه تکونی حسنا
دوروز پیش که آشپزخونه رو تمیز کردم دیدم آرومی رفتم اتاقت روهم تمیز کنم وقتی برگشتم تو آشپزخونه
این صحنه رو دیدم
بعد که همه رو جمع کردم دوباره دیدم رفتی سرکشو نمیدونم کشو رو چه جوری باز میکنی
چندشب پیش رفتیم برات اتو.جاروبرقی.ماشین لباسشویی.چرخ خیاطی گرفتیم که شاید دیگه دست
به وسایلای خونه نزنی ولی فقط با اتو بازی میکنی وقتی من میخوام لباس اتو کنم شما هم میری اتو
خودت رو میاری و لباس اتو میکنی
شبم با اتو میخوابی
قطره هرجا ببینی برمیداری و میری دراز میکشی و میبری تو بینیت
بیش از حد به من و بابا وابسته ای چندوقتیه که تصمیم گرفتیم ببریمت مهد کودک تا چندتا دوست داشته
باشی شاید یکم اخلاقت بهتر بشه یه روز همینجوری بردمت مهد که ببینم از محیطش خوشت میاد یانه
اولش که بچه ها کلاس بودن خوب بودی و میرفتی کفشهای بچه رو پات میکردی ولی بعد که بچه ها
اومدن تو حیاط دوروبرت که شلوغ شد همش نق میزدی و میگفتی بیم بابایی دیگه فهمیدم که خوشت
نمیاد
بعضی وقتاهم دخترخوبی میشی و اینجوری تلوزیون نگاه میکنی
.: تمام زندگی ما حسنا تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 12 روز و 19 ساعت و 48 دقیقه و 39 ثانیه سن دارد :.