تمام زندگی ما حسناتمام زندگی ما حسنا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

حســــــــــــــــنا عشـــــــــ♥ــــــــق مامان و بابا (✿◠‿◠)

14ماهگی و بازم شیطونی

1392/8/30 17:16
نویسنده : مامانی
549 بازدید
اشتراک گذاری

سرعت اینترنتم خیلی پایینه هروقت میام نت کلی اعصابم خورد میشه چند روز پیش رفتیم

 خونه ی خاله ملیحه و عکساتو اونجا بابایی اپلود کردم منم الان دارم برات مینویسم البته این

دفعه ی چهارمه که دارم ویرایش میکنم پست و چون چند بار بخاطر پایین بودن سرعت اینترنت

 قطع شد.

قبل هرچیزی 14 ماهگیت مبارک البته بازم پیشاپیش 

خیلی دوست دارم لحظه به لحظه ی کاراتو واست اینجا یادگاری بزارم ولی نمیشه چون هم

 سرعت نت پایینه هم خودت نمیزاری پای لپ تاپ باشم خیلی دوست دارم هرروز و واست

 بنویسم....

ایشالا که بتونم....

یه شب قبل اینکه بریم خونه ی خاله  ساعت 3:30بارون شدید   بارید همراه با رعد و برق

وحشتناک و ما هم باترس از خواب پاشدیم باباکه راحت خوابید ولی من تا وقتی رعد و برق قطع

 نشد نخوابیدم

 اینم عکسهای توراه رفتن خونه خاله توهم از اول تا اخر خواب بودی

هواهم خنک شده بود

s

w

s

 

 اینقدر کارای جدید یادگرفتی که دلم میخواد همشو واست بنویسم ولی نمیشه بعدم

 که میام بنویسم نصفش یادم میره ...

اول لز همه بگم که به شدت بابایی شدی و منم وقتی بابا خونست یه نفس راحتی میکشم از

دست فضولیات و جیغ زدنات...

خداروشکر گریه کردنات خیلی کم شده ولی درعوض فضولیات خیلی زیاد شده به من که زیاد

کارنداری ولی بابایی رو خیلی اذیت میکنی دیگه از سرکار که میاد میچسبی بهش و فقط واسه

شیر خوردن میای پیش من بعضی وقتاهم که درحال بازی کردن با بایایی هستی لباسش و

میکشی پایین و میگی جی جی بابایی کلی میخنده میگه باباجون این یکی رو من دیگه نمیتونم

 بهت بدم برو پیش مامان... بابایی رو خیلی اذیت میکنی طفلک وقتی خونست همه ی کارات و

خودش انجام میده...

_صبحا وقتی زودتر از من بلند میشی میای خودتو روی من میندازی اینقدر اذیتم میکنی که بلند

شم  بعدم تا بهت میگم بریم صبحانه بخوریم سریع میری تو اشپخونه و میگی مَ مَ دیگه وقتی تو

اشپزخونه ای یکسره میگی مَ مَ...

_وقتی میخوام ظرف بشورم یا غذا درست کنم اینقدر گریه میکنی که نمیزاری به کارم برسم

دیگه مجبور میشم بزارمت رو کابینت بشینی تا منم راحت به کارام برسم همونجاهم دست از

فضولی برنمیداری

1

2

3

جدیدا هروقت میبینم تو خونه پیدات نیست اینجا پیدات میکنم

5

4

_ دیروز بعداز ظهر بابابهت گفت حسنا برو چای دم کن زود رفتی تو اشپزخونه و دیدی کتری رو

گازه از پایین فوتش میکردی من و باباکلی به این کارت خندیدیم

 _ تابهت کاری میگیم انجام بدی سریع میری  بعضی وقتاهم معنی حرفمون و نمیفهمی دور

خودت می چرخی....

_ وقتی داریم تلوزیون نگاه میکنیم و باهات بازی نمیکنیم میری تلوزیون و خاموش میکنی.بعضی

 وقتاهم که پای لپ تاپم میای و خاموش میکنی لپ تاپم میگی لَ تا بعضی وقتاهم واسه

مسخره بازی میگی  تاپَه

5

_ نمیدونم چرا تنهایی بازی نمیکنی توخونه هرجا که من برم توهم پشت سرم میای و خرابکاری

میکنی ولی وقتی تو اتاقت میرم میری با اسباب بازیهات بازی میکنی وقتی من میام بیرون توهم

 پشت سرم میای...

z

منم وقتی کار دارم یکم از وسایلای بازیت و میارم تو حال تاهم تو بازی کنی هم من به کارام

 برسم ولی بازم تا میرم تو اشپزخونه میای به پاهام میچسبی و گریه میکنی

نمیدونم اینجا چه فکرشومی داری که ذول زدی به رو به روت

5

5

تادیدی میخوام ازت عکس بگیرم سریع میخواستی بیای پایین و دوربین و ازم بگیری

a

 

اینم هنر نماییت روی سرامیک با خط چشم من

4

_ عروسکات رو هرجا ببینی میاری و میگی جی جی یعنی بهش جی جی بدم بعدم که بهش

 جی جی میدم پرتش میکنی و خودت شیر میخوری

چند روزه که سرماخوردی هروقت بهت شربت میدم یا قطره میریزم تو بینیت توهم همون کارو

سر نی نی بیچارت درمیاری مثلا داری تو بینی نی نیت قطره میریزی

xz

بعضی وقتاهم میبرمت تو تراس تا اب بازی کنی کلی هم کیف میکنی

2

این هوش چینم مناسب سنت نیست ولی میارم باهات بازی میکنم تا زودتر یاد بگیری ولی هنوز

 شباهتا رو نمیفهمی

2

عاشق سه چرختی هروقت که خونه کاردارم و نمیتونم ببریمت بیرون بابا توخونه میچرخونت

 اخرم مجبور میشیم به زور بیاریمت پایین

اینجا تلوزیون داشت مراسم عذاداری میذاشت تو هم شروع کردی به سینه زدن

 a

وقتی چادرم و میارم که نماز بخونم هرجاکه باشی سریع میای و ازم میگیریش بعدم میندازی

 روسرت و نماز میخونی به قول خودت اَبَر  یعنی الله و اکبر

x

a

و اخر بعد کلی شیطونی یه خواب راحت

a

همینجوری....

1

2

3

1

 

چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش می خواهم پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم خودت را نیز برای پرستش میخواهم حالا با تمام وجودم میگویم دوستت دارم….

 

تمام زندگی ما حسنا تا این لحظه ، 1 سال و 1 ماه و 29 روز و 23 ساعت و 19 دقیقه و 50 ثانیه سن دارد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

زهره مامانی مرسانا
1 آذر 92 11:47
چه عجب خانمی معلومه که حسنا گلی نمیزاره به کارات برسی مرسانام همینجوریه به قول شما هر جا یریم میان دنبالمون تو اشپزخونه دائما به پاهام چسبیده است اخر از خیر ظرف شستن و اشپزی میگذرم دیگه چی کار کنم تو اتاقشم تا من هستم بازی میکنه تا که میام به کاری برسم پشت سر من راه میافته . خدا حفظشون کنه
مامان آرمينا
1 آذر 92 13:04
عزيزم ماشالله خاله جون توي شيطوني دست آرمينا رو از پشت بستي و حسابي بازيگوشي ميكني. ماماني ديگه الان اوج شيطنتهاشونه
مامان ثنا و صدرا
1 آذر 92 21:18
سلام گلم 14 ماهگیت مبارک
مامان ثنا و صدرا
1 آذر 92 21:22
این دخملی چه شیطون شده دلم واسش یه ذره شده
مامانی
پاسخ
مامان ایمان
1 آذر 92 23:16
آخیییییییییی عزیزم فدات بشمممممممم
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
2 آذر 92 1:03
سلام عزیزم چه عکسای باحالی خیلی قشنگ بودن یعنی این بچه های این دوره آخر طده حالن هااااااا ثمینم همینطوری میاد ولپ تاب خاموش میکنه آرزو میکنم هیچ راه نجاتی نداشته باشید وقتی غرق خوشبختی هستید
مامان نگار
2 آذر 92 9:25
مامانی دستت درد نکنه که یه پست مفصل و پر از عکس و باحال گذاشتی حسنا جونم عاشقتم با این حرف زدنهات و این شیطونی هات و این به قول مامان فضولی هات
ساراکوچولو
2 آذر 92 11:29
ماشالله حسنا گلی ...همیشه دوست داشتنی باشی
مرجان مامان آران و باران
2 آذر 92 11:48
14 ماهگیت مبارک خوشگل شیطون
پرهام ومامانش
2 آذر 92 23:39
14 تا برای 14 ماه
ليلي
3 آذر 92 14:00
سلام...به چه بزرگ شده...احوالتون؟ چه عجب بعد از مدتها اومدين ....يه عسك هم از مامان حسنا بذار لدفن
نرگس
3 آذر 92 17:34
سلام 14 ماهگیت مبارک باشه خانوم خوشگل به نظرم تو یه ورد هر روز کوتاه کارهای حسنا رو یادداشت کن تا یادت نره بعد سر فرصت تو وبلاگش بنویس
مامانی ویانا
3 آذر 92 18:36
عزیزم حسنا جون چه خانمی شده برا خودش
مامان بهراد
4 آذر 92 15:18
مثل اينكه تو هم زدي رو دست من و ديگه دير به دير مياي وبلاگ معلومه اين وروجك نميذاره ماشاا... چقدر هم ناز شده اين دردونه خاله چه خوشگل عروسكش روي كابينت ميذاريش مراقبش باش خواهشاً
مامان مینا
4 آذر 92 17:42
سلام مامانی... این دوتا دختر(حسنا و ریحانه) هر بلایی به سر مون میارن شبیه همه... دقیقا چیزایی که نوشتی عین کارای ریحانه ست فذقمون اینه که تو توی خونه ای و وقتت از من که دو شیفت میرم سر کار بیشتره... شبا هم که عین جنازه میام خونه... ببوس ناز دخترت رو...
خاله کمیل و کیان
4 آذر 92 22:11
کلی خندیدم بخدا بازم از این پستا بذاااااااار چشماش چه ناز شده
یک عاشقانه آرام
5 آذر 92 9:37
سلام عزیز دلللل اول از همه خاله به قربون این دخملی سبزه بانمککککککک دوم چرا راست میگین قول داده بودم عکس عروسی بذارم چشم امروز فردا میذارم بهم سر بزنید ظرف یکی دو روز آینده
مهسا مامان نورا
6 آذر 92 16:50
چه عجب حالا شد یه چیزی دلمون واشد به خدا دیدیم دخملی رو جای من ببوسش
مامان مهدیس و ملیسا
6 آذر 92 21:07
سلام سلااااااااااااااااااااااااام خانوم گل شیطون 14 ماهگیت مبارک چقدر دلم براتون تنگ شده بود خوبید خوشید چخبر؟؟؟؟
مامان فرنيا
10 آذر 92 10:50
چقدر ناز خوابيده ببين چجوري عروسكش را بغل كرده و خوابيده
مامان فرنيا
10 آذر 92 10:51
يكي به من بگه اين سبد سيب زميني پياز چي داره كه همه بچه ها عاشقشن؟
مرمر
13 آذر 92 1:58
وااااااااااااایی از فضولی نگو ارتین وردسته همین دخملکته که من دیگه هیچی نگک بهتره
مامان امیرعلی گلی
13 آذر 92 19:12
سلام خوبید؟ ماشاله به این دختریه چش خوشکل آره چه رعدو برقی بود ما رو هم حسابی ترسوند من دوست مجازیه مطهره هستم با هم تو وب کمیل و کیان آشنا شدیم اتفاقی اومدم وبتون و عکس حسنارو که دیدم و همینطور مناظر پلاژ و دریا مطمئن شدم شما آبجی مطهره هستید البته میدونستم خاله مطهره یه خواهر زاده به اسم حسنا داره و عکسشو تو وبش دیده بودم خوشحال شدم از آشناییتون
مهشید مامان مهتا
14 آذر 92 17:29
برای حسنا جونه شیطون بلا