آنفولانزای حسنا
سلام به همه ببخشید یکم سرم شلوغ بود نتونستم بیام بهتون سربزنم الانم که فهمیدم حسنا مریض شده اومدم یه آپ کوچولو داشته باشم چون میدونم بعد حسنا نمیزاره
دیروز حسناگلی یه دفعه تب کرد بهش استامینفون دادم خوب شد تا اینکه دیشب دیدم تو خواب خیلی داره بی تابی میکنه و هر نیم ساعت پا میشد و نق میزد و شیرم نمیخورد صبح که پاشدم دستم و زدم به بدنش دیدم بچم داره تو تب میسوزه زود بهش استامینفون دادم که ببرمش دکتر وقتی که رفتم مطب دکتر گفت که آنفولانزا گرفته و بهش دارو داد منم که کلی اعصابم خورد شد توروخدا دعا کنید زود خوب بشه....
یک شب بد و یک روز خوب18/1/1392
حسنای مامان سلام
2شب قبل بابایی تو خواب خیلی حالش بد شد و من ساعت 3:30صبح با صدای ناله هاش از خواب پاشدم دیدم خیلی تب داره بهش گفتم چته گفت حالم خوب نیس دارم ضعف میکنم زود رفتم و واسش اب قند درست کردم خورد و واسه اینکه من نگران نشم و بیدار نمونم گفت خوب شدم و به ظاهر خوابید دوباره ساعت 5 دیدم از جاش پاشده و تو حال دراز کشیده هرچی بهش گفتم پاشو بریم دکتر گفت نمیرم تا صبح خوب میشم دوباره رفتیم خوابیدیم منم که خسته بودم زود خوابم برد ولی بابایی تا صبح بیدار بوده دیگه صبحم نذاشتم بره سر کار خوابید و ساعت 10 از خواب پاشد حالش خیلی خوب شده بود باهم رفتیم بیرون و کلی تفریح کردیم و از شانس ما بارونم بارید خیلی حال داد
اول رفتیم تو شهر یه دوری زدیم و بعدم رفتیم دریا بزرگ
اینجاهم داری دریا رو نگاه میکنی
بعدش رفتیم خونه یه استراحتی کردیم و شما خوابیدی تا ساعت2:30 بیرون بودیم
ساعت 4 دوباره رفتیم لیپار
اینجاهم که خودت ایستاده بودی بابایی هم کنارت بود که اگه تکون بخوری بگیرت
بعد لیپار رفتیم منطقه این عکسم موقع رسیدنمون گرفتم
دیگه ساعت 9:30رسیدیم خونه